اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

آرشیو سازی 2 : یک چیز خوب...



خواب و بیدار بودم که دستی بازویم را حلقه زد.

نفسِ گرم...

لب های مرطوب...

یک فکرِ زیبا پشت پلک های بسته داشتی...

بیدار تر از خواب و بیدار بودم که؛

گفتی.

***

 

چه خوب است که "بودن" َت برای یک نفر "چقدر خوب" باشد...

شبِ زن بود گمانم.

 

و من و فروغ، چقدر از چیز های خوب خوشمان می آید...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد