چرا گاهی تصور می کنم خانه چیزی جدای تو ست؟
تو معنایی!
بشقاب های خانه مان را انتخاب که می کنم تو پیش چشمم هستی، غذاهایی که من پخته ام را تماشا می کنی، به اشتها می آیی و ... ظرف هایمان یادم باشد که این شکلی باشند.
گلدان هم می خرم، یکی فقط! برای گل هایی که گاه به گاه برایم، برایمان، برای خانه مان می خری... شاید شیشه ای باشد که حتی ساقه هایش را هم تماشا کنیم...
یک مبل... ظرف میوه ... استکان کمرباریک... حوله ی گرم ... بالش پَر ... که "تو" بنشینی... "تو" میوه بخوری... "تو" چای بنوشی... "تو" حمام کنی... "تو" شیرین بخوابی...
خانه یعنی همین!
تو باشی...
چقد خوب بود...
:)
خوش اومدی به اتاقم
عالی ...
سپیده ی عزیزم..دلم هوای تو رو کرده.هوای تو و همچین احساس هایی.
چیز مهمی نیست عزیز دلم
داری زن می شوی...
نگران نباش...
باید بشود زودی هم را ببینیم.
:)
:)