اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

یک نفر سردش شده نکند!





یک نفر تمام دیشب را استرس داشته.

یک نفر دیشب را خوب نخوابیده

و تا صبح توی جایش غلت زده.


یک نفر هی یقه ی لباسش عرق می کند و بعد سردش می شود و بعد تا صبح نمی خوابد.

یک نفر برای ساختن زندگیمان مسئولیت های سنگین به دوش می کشد و شانه های کوچک نازنینش به هر زحمتیست این بار را تاب می آورند... همین است... همین است که شب ها عرق می کند ... شانه هایش...


یک نفر که همین هفته ی پیش برای خانه اش پشت چراغ قرمز از پسرکی گل خرید... می دانم که می دانست رز ایرانی دوست ندارم زیاد ، اما خرید، چون می خواست آن لحظه برای خانه اش از پشت چراغ قرمز گل بخرد!


یک نفر که مدتیست من شده ام خانه اش...



بوسه ی "صبحت بخیر و خداحافظ" که خواب و بیدارم کند؛ غلت می زنم روی بالش یک نفر در آغوش عطر تنش،

یک نفر بالشش امروز هم با عطر نمداری در آغوشم کشیده...


یک نفر شب تا صبح را غلت زده 

و من فقط فکر کرده ام "چرا انقدر تخت را تکان می دهد امشب!"


یک نفر امروز و چند دیروز قبل، حالش خوب نبوده.


یک نفر که خیلی عزیز است.

یک نفر که مدتیست به تنهایی، معنای همه چیز است.

یک نفر که دوست دارم تمام زندگیم را بدهم اگر بدانم تا همیشه دیگر عرق نخواهد کرد ... غلت نخواهد زد...





نظرات 5 + ارسال نظر
مونیکا سه‌شنبه 4 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:23 ب.ظ http://ta-mat.blogfa.com

هی دختر ! این "یک نفر" یک سپیده دارد که سپیدوارانه ، با دست هایی سپید کنارش است ... همین کافی نیست از تمام دنیا ؟!


:)

خودش هم همین را می گوید مونیکای من. ؛)
اما کافی نیست. خودت می فهمی بعداً که کافی نیست!
نازنینِ شیرینِ من...

سپیده چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ق.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir/

و اویی که ... تو را دارد
تو ... یعنی همه ی دنیایش

:)
و این هم می تواند خوب باشد و هم خوب نباشد...
می دانی؟

مانتانا چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:24 ب.ظ http://jinook.blogfa.com

چراغ های راهنما

گل داده اند...

قرمز و سبز و زرد... :)

زیژخکِ دیوانه چهارشنبه 5 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ http://zijkhakelooli.blogfa.com

یک نفر دارد به نفر بودن فکر می‌مند و به نفر نبودن، هیچ بودن

سردش شده او هم؟

ناهید پنج‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ب.ظ http://avaze-betyar.blogfa.com

یک نفر که بودنش اینهمه معنای زندگی می‌دهد. یک نفر که خوب حواسش هست و دلش می‌خواهد یک لیوان شربت بهارنارنج خنک باشد در دست‌های کسی که چند شب تا صبح را غلت زده در تخت و عرق کرده.
چقدر دوست‌داشتنی شده‌اید توی این پست :)

چقدر تو خوب بلدی ببینی دوستِ من!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد