اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

...




و تو چقدر در تمام این راه صبور بودی... 


و آشنا...



و من چقدر با عشقی دردناک 


همیشه


دوستت داشتم...


حتی توی نا امید ترین لحظات...




نازنینم؛


چون همیشه


تو بگیر زیر بازویم را


بلندم کن احسان،


باز طوفانیَم!




نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید دوشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 11:24 ق.ظ http://avaze-betyar.blogfa.com

مثل دریا بی‌قرارت می‌بینم سپیده‌جان.
و این شعر می‌ریزد توی ذهنم از محمدعلی بهمنی

با همه بی سر و سامانی‌ام
باز به دنبال پریشانی‌ام

طاقت فرسودگی‌ام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنی‌ام

دلخوش گرمای کسی نیستم
آمده‌ام تا تو بسوزانی‌ام

آمده‌ام با عطش سال‌ها
تا تو کمی عشق بنوشانی‌ام

ماهی برگشته ز دریا شدم
تا که بگیری و بمیرانی‌ام

خوب‌ترین حادثه می‌دانمت
خوب‌ترین حادثه می‌دانی‌ام؟

حرف بزن! ابر مرا باز کن
دیر زمانی‌ست که بارانی‌ام

حرف بزن، حرف بزن، سال‌هاست
تشنه‌ی یک صحبت طولانی‌ام

ها به کجا میکشی‌ام خوب من
ها نکشانی به پشیمانی‌ام

ممنونم ناهیدم
بهترم
اما آرام ...
هنوز...
نه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد