اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

خرمن ماه




در خواب تو

بیدار بودم

سرگردان و بیدار

حتا همان لباس صورتی هم تنت نبود

موهات دور صورتت...

دیده‌ای ماه خرمن می‌زند؟

آسمان مثل پرده‌های سیاه

از دور صورتش فرومی‌ریزد

دیده‌ای؟

نفس می‌زدی

و من

بین لب‌ها و سینه‌هات

سرگردان بودم

گفتی کجایی؟

گفتم سرگردانی قید زمان است

نه مکان.



عباس معروفی

نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:30 ب.ظ http://avaze-betyar.blogfa.com

این شعرهای عباس معروفی اصلن به مذاقم هیچوقت خوش نیامد

می شناسمَت عزیزم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد