یادم آمد!
از همان اول صبح توی رخت خواب که فهمیدم یک ساعت دیگر هم می توانم بخوابم دارم سعی می کنم به خاطر بیاورم چه خواب دیدم دیشب.
حالا یک دفعه یادم آمد.
خواب دیدم دارد عروسی می شود و من بالاخره تصمیم گرفتم موهایم را رنگ کنم.
آرایشگر رنگ را ساخت
فضا گرم و نمناک بود
و من یکدفعه در لحظه آخر گفتم نه!
رنگ نکردم موهایم را!
همین.
چرا انقدر از صبح برایم مهم بود که این را به خاطر بیاورم؟
حتماً فقط این نبوده!
حتماً یک چیز دیگری هم بوده!
گاهی بعضی خواب ها برای ادم مهم می شن . گاهی کلی وقت فکر می کنی تا یادت بیاد چی خواب دیدی.. همش حس می کنی قراره یه چیزی رو بهت بگه این خواب.
اما یه عالم خواب بی اعتقادم!
یعنی تصمیم گرفتم حسابم را از این عوالم جدا کنم...
راستی
خوش آمدی به اتاقم :)
همین بوده که تو هیچوقت نمیخواهی رنگ بگیری. همین مشکی زیبایی میخواهی بمانی که هستی دختر خوب :-*
شاید هم!
خیره ایشالا.
ممنون از محبتت!
سلام
اتاق آبی رو دیدم یاد اتاق خودم افتادم که آبیه
احتمالا چیزای دیگه ای هم بوده که اگه نبود اینقدر فکرتونو رو درگیر نمی کرد
از رشته و حرفه تون عجیب خوشم میاد! دارم بهش میرسم منم
سلام
خوش اومدی
و چه خوب..
سه گانه ات یک موضوع را دنبال می کند
اضطراب داری
چرا؟!نمیدانم
آرام باش
راست می گویی!
اضطراب...
این اضطراب لعنتب که مثل یک سیکل گاه به گاه باز می گردد...
به هر بهانه ای از هرجایی...
باید آرام باشم...