چقدر دلم می خواست این روزها انقدر حالم خوب باشد که بنشینم برای سال بعد یک عالمه نقشه و قول و قرار بریزم...
اما خب،
چه می شود کرد؛
نیست!
اما...
حالا شاید مثلاً تصمیم گرفتم سال بعد همیشه خانه ام تمیز باشد!
پ.ن: البته آنقدرها هم بد نیستم ها... در طول این روزها هی بهتر ... هی بدتر شده ام! حال عجیب و غریبیست... قرار است خرداد امسال به احوال امروز و دیروزهایم بخندم!
تولد جمعه ات مبارک عزیزم!!!!!!!!!!!
ممنونم :)
نمیدانی تمیز کردن یک خانهی احتمالن نامرتب چقدر حال آدم را دم عیدی خوب میکند. من فکر میکنم این رسم سخت، برای دلپذیری پایان کارش و احساس خوبش رواج پیدا کرده :)
تا حمعه لطفن آغوشت را باز بگذار و چشمانت را ببند و لبخند بزن و بگذار کسانی که دوستت دارند مثل موج تو را در بر بگیرند دختر خوشگلهی مو مشکی
حتماً همین است ناهید جانم...
و چشم ...
اما این روزها انقدر کسانی که دوستم دارند را با احوالم مضطرب و ناامید کرده ام که بعید میدانم برایشان جانی مانده باشد برای موج شدن و در بر گرفتن...
منم دلم می خواد بشینم چیز میز بنویسم برای سال بعد... اما منم وقتشو ندارم...
وقت نداشتن... حالِ خوب نداشتن...
فرق می کنند این ها...
یک عالمه نقشه و قول و قرار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اونم برای سال بعد!!!!!!!!! خدایی خیلی از خودت توقع داری سپیده. برای امروز یه نقشه ی کوچولو بریز یا یه قرار ساده. زندگی یعنی لحظه ی حال.
نه... نه اینکه فکر کنم از الآن می شود برای سال بعد تصمیم گرفت...نه ... فقط می دانی... امید که باشد؛ آدم دوست دارد به آینده های دور فکر کند... می فهمی ؟
نمیدونم خرداد چه خبره و کنجکاوی هم نمیکنم
مى دونى.