خیلی خیلی خیلی معصومانه پرسید:
- "شما از کجا میفهمید؟"
چه؟
که باید دروغ بگویید!
پارتی بازی ِ کارِ اداری بود و باید به جای "خاله ی دوستم" می گفت "خاله ی خودم" است معرف!
- "دروغ که می گویم،حس می کنم ... حس می کنم ... [به زمزمه] خود فروشی می کنم"!
قلبم تیر کشید اما فکرم
این همه بلد نبودن ساده ترین ها در روابط اجتماعی اش را تحقیر کرد!
دلم تنگ است.