چند سالِ پیش، چیزی به یکی از دوستانم گفتم که خیلی شبیه به چیزیست که شما میگویید؛ من گفته بودم هر فقدانی، چیزی شبیه به یک سیاهچاله درونِ ما درست میکند.... اینها، همه چیز را به داخلِ خود میکشند... و بعدشان، تنها، نارضایتی و اندوه میماند
سیاه چاله هایی که دم دستمان اسندبای هستند تا هر لحظه با هر تلنگر غمگینی پرت شویم درآن ها ...
سپیده ی عزیزم ...
من میشناسم این احوال را .. بگذار برایت بگویم دوست مهربانم که دنیا عجیب است و گرد ... ما آدمها حالهای مشترک زیادی داریم .. صبور باش ..
باید بگویم مردها را نمی دانم اما من چیزی فراتر از رابطه و زن همیشه می خواستم که خب نیافتم ... حالا هم دنیا را دو قسمت کرده ام ، درونم که له قول تو تنهاست و بیرونم که زیاد نمی شناسمش ...
+ همین الان لبهایت را به دو طرف باز کن ، مثلا میخندی
من لب هایم مدتیست به خنده های صادقانه ای باز است. این نوشته مالِ یک لحظه بود! یک لحظه ی یک ساعته! نگران من نباش. و من همچنان نگران توام!
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
چند سالِ پیش، چیزی به یکی از دوستانم گفتم که خیلی شبیه به چیزیست که شما میگویید؛ من گفته بودم هر فقدانی، چیزی شبیه به یک سیاهچاله درونِ ما درست میکند.... اینها، همه چیز را به داخلِ خود میکشند... و بعدشان، تنها، نارضایتی و اندوه میماند
سیاه چاله هایی که دم دستمان اسندبای هستند تا هر لحظه با هر تلنگر غمگینی پرت شویم درآن ها ...
سپیده ی عزیزم ...
من میشناسم این احوال را .. بگذار برایت بگویم دوست مهربانم که دنیا عجیب است و گرد ... ما آدمها حالهای مشترک زیادی داریم .. صبور باش ..
باید بگویم مردها را نمی دانم اما من چیزی فراتر از رابطه و زن همیشه می خواستم که خب نیافتم ... حالا هم دنیا را دو قسمت کرده ام ، درونم که له قول تو تنهاست و بیرونم که زیاد نمی شناسمش ...
+ همین الان لبهایت را به دو طرف باز کن ، مثلا میخندی
من لب هایم مدتیست به خنده های صادقانه ای باز است. این نوشته مالِ یک لحظه بود! یک لحظه ی یک ساعته!
نگران من نباش.
و من همچنان نگران توام!