وقت هایی که دلم از دوستانم می گیرد،
تنها می شوم،
یک هو شکست های کوچک می خورم در برخوردهای اجتماعی؛
می خواهم بروم خونه و در را ببندم و نقاشی کنم!
گمانم این یعنی من واقعاً نقاشی را دوست دارم!
هیچ وقت هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد دیشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که به خاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگها ناپدید ماند
ببین دستانت چرا می لرزد، نقاشی مقصر نیست!
"شکست های کوچک می خورم در برخوردهای اجتماعی؛" دوست داشتم این جمله رو
سی سالم شده مژده ولی هنوز گاهی آنچان احمقانه در برخوردهای ساده با موجودات دیگر خودم را می بازم که ... و سلام
موافقم زود برو خونه درو ببند نقاشی کن!
ماجرای آب گل آلود و ماهی تو را یاد کسی نمی اندازد؟!
هیچ وقت
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
دیشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که به خاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگها
ناپدید ماند
ببین دستانت چرا می لرزد، نقاشی مقصر نیست!
"شکست های کوچک می خورم در برخوردهای اجتماعی؛" دوست داشتم این جمله رو
سی سالم شده مژده ولی هنوز گاهی آنچان احمقانه در برخوردهای ساده با موجودات دیگر خودم را می بازم که ...
و سلام
موافقم زود برو خونه درو ببند نقاشی کن!
ماجرای آب گل آلود و ماهی تو را یاد کسی نمی اندازد؟!