اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

سه گانه



1- صبح ، وسط های راه متوجه شدم ماشین یک صدای ظریفی می دهد . یک جور سوت سوت های ناله گون آرام مشکوک ... یکم دنیال علت گشتم ، نشد! صدای موزیک را بلند کردم تا برسم دفتر! 

فکر کردم؛ دیگر کجای زندگیم ناله می کند و من موزیک را بلند کرده به سمت هدفی - که نیست - گاز می دهم؟


2- بعضی آدم ها زندگیشان داستان دارد. با لبخند بلند می شوند هر روز صفحه ی جدیدی از آن را می نویسند. بعضی دیگر هنوز منتظرند... منتظرند مهاجرت کنند تا زندگیشان شروع شود!


3- مریم بلد است از زندگیش لذت ببرد ،

من؛ نه! 



پ.ن: دیشب بد خوابیدم. با ناکاملی هایم غلت می خوردم در تخت. 




نظرات 2 + ارسال نظر
سرن یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1394 ساعت 05:11 ب.ظ http://serendarsokoot.blogsky.com/

خوب اگه علت رو هم بدونی و نشه اون موقع براش کاری کرد، بهترین راه همون بلند کردن صدای موزیکه. راه خوبیه سپیده

عزیزم ... ممنونم که فکر کردی و نظرت رو گفتی سرن. اما من مدتیست که تمام بنای زندگیم را بر غلط بودن این راه گذاشته ام! و راضیم ... خیلی ... برایت آرزویش می کنم...

شادی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:44 ق.ظ http://neveshte-jat.blog.ir/

زندگی خیلی وقت است شروع شده است سپیده ... سی سال و اندی پیش ...

بله! عمرمان شروع شده ... اما زندگیمان را خودمان شروع می کنیم . آدم هایی را دیده ام که عمرشان تمام شد و زندگی را شروع نکردند .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد