اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

آپس اند دَونز ...



آمده بودم از پیروزی بنویسم.

از لبخندهای رضایت از ته دل بعد از یک عالمه تلاش ...

که رسید اندوهی از پس کوه ...

بخشی از نظم طبیعت است حتماً ... که عزیزانمان بیمار می شوند.

همکار کوچک دوست داشتنی ام بیمار شده!

درمانش درد دارد.

یک توده ای از غم آمده هوای اینجا را گرفته ... 
من دوست دارم خوب شود.
دوست دارم بجای "معلوم نیست هنوز" ها ،‌ خبر خوب بدهند دستش ... حرف خوب بزنند برایش ...
دوست دارم چیزهای ساده خوبش کنند ...
مثل آب ...

مثل آفتاب...
مثل در آغوش گرفتن ...

درد نداشته باشد درمانش.
پدر و مادرش لبخند داشته باشند.
برادر تازه داماد شده اش نقِ کت و شلوار بزند...

من همه چیز را در باره ی الی کوچکم خوب می خواهم ...
لطفاً...
آهای آقای دنیا!


نظرات 2 + ارسال نظر
ناهید دوشنبه 28 تیر‌ماه سال 1395 ساعت 04:48 ب.ظ

الهی خوبها بیایند الی کوچک را ببرند جشن عروسیشان

آمدند و بردند ناهید ... آزمایش ها غلط از آب درآمدند ... انگورها رسیدند .. جهان مست شد ...

ناهید دوشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1395 ساعت 03:40 ب.ظ

چه خبر خوشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد