هرگز هرگز هرگز تماشای فیلم های خانوادگی گذشته را دوست نداشتم.
از هیچکدامشان خوشم نمی آمد.
هنوز هم نمی آید.
اگر خوب و قشنگ باشند که چه خوب ولی دوباره دیدنشان چه کمکی به امروزم می کند؟ جز اینکه دست و پایم را ببندد و راضیم کند به گذشته ای زیبا ... افتخا ر کنم به آن روزهای پنج سالگی مثلا که چه زیبا و سرزنده بودم! که چه؟
تازه اگر بد باشد! خاطره ای از یک نازیبایی را مدام بخواهد برایت تکرار کند ... یک جور اسارت با شکنجه ... مدام با دیدنش در نازیباییت تکرار می شوی ... چه فایده که امروز را زیبا ساختی؟ آن روزت را ببین چه نازیبا بودی!
خلاصه که به این صورت گذشته را با خود به دوش کشیدن و تماشا و تکرار کردن برایم هیچ جنبه ی مثبتی به نمایش نمی گذارد!
کسی نکته ای به نظرش می رسد که ندیده باشم؟
یا ببندم این بحث را؟
آآآآآآآآآآآخ .. منم از دیدن عکسها و فیلم ها بیزارم و برعکس من همسر .. عاااااااااااشق دیدن فیلم و عکسهاشه !!!
گذشته ما همیشه همراه ماست، اما قرار نیست دوباره زندگیش کنیم!
فیلم ها اسیرمان نخواهند کرد!
قبول؟
گذشته به نوعی بخشی از شخصیتی هست که الان هستیم. دختر خوب کمال گرآی عزیز خیلی باحال! گذشته همانی است که مثلن توی یک عکس دمپایی لنگه به لنگه پوشیدیم یا موهای مرتبی نداریم! یا جایی قیافه غمگین دیدیم از خودمان. اینها بخشی از زیبایی های گذشته است. من از مرورشان خسته نمیشود. من فقط از فیلم عروسی بدش می آید! به یاد آوردن خالی شدن و افتادن در حفره ی تهی پر از نورهای مرموز مرا هر بار به گریه می اندازد.
دقیقاً دارم از همین آخرى حرف مى زنم... تکرار شب و روزى که خیلى وقت است نیست! به جاى امروزها!