اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

برگشت



همسر را می گویم. 

از خانه ی مادری برگشت ... روشن شده بود هوا که یک حجم سرد مهربان،  با لبخندی که فریاد می زد "آخیییش اومدم خووونه ..."‌لغزید زیر پتو ... و صبحم آغاز شد. اتوبوس سرد بود و تمام تنش را یخ گرفته بود. نرم نرم گرم شدیم و خوابم از تنهایی در آمد.
یک هفته ی سخت و شیرینی بود.

برای خودتان "انتظار"‌بسازید.

بعضی انتظارها شیرینند ... به ترانه های عاشقانه های منتظر، فرصت گوش داده شدن بدهید.

زندگی هم چون همه ی آن دیگر هنرها،‌ در کنتراست ها جلوه می کند.

از تیرگی نترسیم ...

از سکوت نترسیم...

گاهی همسر را رها کنیم پر بکشد به خانه ی مادر و کودکی کند برای مادرش ... پدرش ... برادرش ... 

و منتظر بمانیم ... 

اتوبوس های سرد،‌کارشان را خوب بلندند! 

:)


نظرات 3 + ارسال نظر
فاطمه دوشنبه 12 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 03:59 ب.ظ

و تو نمی دانی که من چقدر خواندن نوشته هایت را دوست دارم ! راستی اجازه هست گاهی بعضی از جمله هایت را برای اینکه فراموش نکنم در صفحه اینستاگرامم بنویسم ؟

چه قدر خوب. :) ممم ... خیلی خوشم می آید که دوست داری خواندنم را ... خیلی هم دوست دارم که بنویسی و عزیزان دیگری هم بخوانندش ... و می دانم که مثل خیلی ها بی اجازه هم می توانستی بکنی و نکردی ... حالا اگر بگویم نامم را توی کامنت ها ریفرنس کنی چی؟ ؛)
این نام اینستای پابلیک من ه : sepideezakeri

شادی دوشنبه 19 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 10:23 ب.ظ

چه خوب بود.

خوووب ... گرررم ...

ناهید دوشنبه 26 تیر‌ماه سال 1396 ساعت 12:18 ب.ظ http://avaze-betyar.blogfa.com

چه فرصت نفس‌گیر و در آخر خوبی

آخ آخخخخ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد