اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

باز هم رفت ...



همسر... 
باز رفت بروجرد ،  که به کار بازسازی خانه مادر برسد ... که بخوابد روی پای مادر ... که به ناله های مادر گوش کند ... که چند روزی مال مادرش باشد ...که طفلکی مادرش.
که طفلکی مادر پسرها ...
که می دهند پسر خوش قد و بالایشان را دست دختری ... که بخوابد روی پایش ... که ناز کند بریش ... که تمامش مال خودش باشد.
تمرین شد اما.

یادگرفتم تنهایی بگذرانم ... تنهایی زندگی کنم ... تنهایی خوشی هم حتی بکنم .
آخ که روزهای سختی در راه است ...
آخ! 

نظرات 4 + ارسال نظر
مهر-بانو سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:59 ب.ظ http://mehr-banoo-posts.blogsky.com

سلام
توکلتون به خدا باشه ، خدا با شماست

ممنونم مهربانو

سرن چهارشنبه 11 مرداد‌ماه سال 1396 ساعت 01:52 ق.ظ http://serendarsokoot.blogsky.com/

روزهای سخت اما در انتها - قطع به یقین و امید به خدا- روشن و شاد!
شادیش طولانی تر از سختیش باشه الهی

ممنونم نازنین. آمین آمین آمین...

سرن پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1396 ساعت 01:17 ب.ظ http://serendarsokoot.blogsky.com/

سپیده کجایی؟! دقیقا کجایی؟!
همسر رفتند به سلامتی؟!
بیا و حرف بزن لطفا

سلام سرن بانو ... رفت بله رفت...

سرن دوشنبه 24 مهر‌ماه سال 1396 ساعت 12:49 ق.ظ

ایشالا که هر چی دل خواهتونه همون بشه واستون!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد