خب.
امروز تجربه ى امیدوارى براى پیدا کردن یه شغل زیباى آرتیستیک در مونترال رو تیک زدم.
تمام روز حالم خوش بود... که مى شه!
و خودم رو دیدم که یه معمار داخلى جونیورم با پالتوى قرمز و شال و کلاه سبز سیر ... تو مونترال سفید... اونم کجاش! اولد تاون!
به به...
خدا پدر و مادرتو بیامرزه لوسیانو که یه همچین روز سفیدى برامون ساختى...
به ماه و سال سفید برسونیش که دیگه چه جورى از شرمندگیت در بیایم ...
یک عالمه انرژی های خوب برای تو که خیلی زود یه کار با شرایط ورای تصور بپره سمتت
اما خدا رو شکر که حداقل این بازی معصومانه جلوی همسرت باعث شده بیشتر اینجا بنویسی
«به مو می رسونه اما پاره نمی کنه»
خانم سلام . یک همکار سابقی ما داشتیم آی این عشق کانادا داره . آمدی ایران بیا دست همینم بگیر ببر که داره دق می کنه . فکر می کنه اونجا بهشت تام و تمامه .
امیدوارم همکار سابق هم برسه به اونجایى که دلش مى خواد... من هم... شما هم...