اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

لیدى مک دو



خب. یک کارى پیدا شد بالاخره!

بعد از روزهاى خیلى سخت و اضطراب هاى نکند کم بیاوریم ها و نرخ دلار و فلان و بیسار... بالاخره من استخدام شدم در یکى از شعبه هاى مک دونالد!

خوشحالم!

یه کار کمکى هم دارم تازه! خیلى هم کیف مى ده! ست کردن اتاقاى یه هتل... ست کردن ینى چى؟ ینى تمیز کردن، وسایل مورد نیاز رو چک کردن و در صورت نیاز شارژ کردن و تمیز و مرتب تحویل مهمان بعدى دادن! اولش ترسناک بود ! واردش که شدم خیلى هم کیف داره... بى استرس و نگرانى ... کار مى کنى ساعتى و پولشو مى گیرى...

اینجا هم آدما کلا  تمیزن!

اصن انقدى کثیف نمى کنن...

به جان خودم...

براى استارت کار کردن و پول در آوردن بسیاار راضى ام. 

تازه، یه کارى همکارام مى کردن تو هتل، من اولش دلم براشون مى سوخت... تو یخچال اتاقا کسى اگه چیزى جا مى ذاشت بر مى داشتن مى خوردن! یا مى بردن!

الان... خیلیم کیف داره...


خب.

امروز تجربه ى امیدوارى براى پیدا کردن یه شغل زیباى آرتیستیک در مونترال رو تیک زدم.

تمام روز حالم خوش بود... که مى شه! 

و خودم رو دیدم که یه معمار داخلى جونیورم با پالتوى قرمز و شال و کلاه سبز سیر ... تو مونترال سفید... اونم کجاش! اولد تاون!

به به...

خدا پدر و مادرتو بیامرزه لوسیانو که یه همچین روز سفیدى برامون ساختى...

به ماه و سال سفید برسونیش که دیگه چه جورى از شرمندگیت در بیایم ...



کار


یک لحظه هم را در آغوش می گیریم و عمیقاً شادیم و سرخوش از حال امروزمان؛

چند ساعت بعد ممکن است یادمان بیاید که تا چند ماه دیگر پولمان تمام می شود و ... 

من

به ویژه من چه حال متغیری دارم این روزها.

هیچوقت اینقدر دلم کار نخواسته که امروز.

کار می خواهم

کار می خواهم

کار می خواهم

.


کار



هیچوقت این اندازه ایمیلم رو چک نمی کردم که این روزها می کنم.
دنبال کارم و بیش از پنجاه جا رزومه فرستادم. 
قشنگ ترین جواب هایی که تا این لحظه پیدا شده "متاسفیم" با ادبیات قشنگه. 

حق هم دارن البته. کی به غریبه ای که حتی زبانشونو درست صحبت نمی کنه می گه بیا برامون معماری کن؟ من خودم که کمه احتمالش... باید بگردم دنبال یه راهی که جذاب باشم براشون. تو این مرحله فقط کاور لترِ که این فرصتو می ده.

طبق برنامه ریزی هامون که فقط برای پنج شیش ماه پول داشتیم که بدون کار بتونیم اینجا زندگی کنیم؛ من الان که دوماه از اومدنم گذشته دیگه باید یه کاری رو شروع کرده باشم. ولی نکردم هنوز. همسر هیچی نمی گه اما می دونم که اونم این توقعو داره. یه جوری شده وقتی ساعت برگشتنش به خونه می شه لپ تاپ و تبلتو باز می کنم دفرتر و مدادو می ریزم دورم که ینی بله من دنبال کارم از صب که تو رفتی. 

قدیما فقط واسه رییسم می کردم اینکارو.

نه که نباشم دنبالش ولی خودم می دونم که بیش از این می توستم باشم و نیستم.

خلاصه اینکه کار و پول  درخواست این روزام از طبیعته...


پ.ن:آممیننن