این دوست شاید همان آینه ای باشد که از آن می گریزیم.
آینه ،سبک نمی کند بردیا! گفتن به آینه سنگین ترت می کند! امتحان کرده ای بی پروا دغدغه ای پیچیده را با دوستی بگویی؟ سبکی را احساس کرده ای؟ از باز شدن گره و پیچیدگی حرف نمی زنم ها؛ دارم از سبک شدن و دوری از آشفتگی و پریشانی می گویم ...
منظورم نه آینه بلکه همان جام جم حافظ بود
راستی چقدر این حافظ بزرگ است!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
می فهمم بردیا جان. حافظ هم بزرگ است... خیلی بزرگ و البته کامل گرا! بردیا من مدتیست از آرامش و زیبایی دنیای کلاسیک جدا افتاده ام! -منهای موسیقی- خسته ام انگار... فکر نمی کنی مثلاً همین بیت که خواندی، دارد از یک بی نیازیِ کاذب حرف می زند؟
نه به گمان من حافظ به جان کلام دست یافته است از این رو است که به بی نیازی رسیده است. برای دوست داشتن ها باید بیشتر به خودمان بنگریم تا اطرافمان. حافظ این بی نیازی را در کلام خود یافته است. در کلامی که به اوج شکوفایی و زیبایی رسیده است. منظور من همین بود که اگر ما به معنایی متعالی در خود دست یابیم، از نیازمان به اطرافیانمان کاسته خواهد شد و به آن دوستانی که می خواهیم هم دست پیدا می کنیم.
چه خوب دسته بندی کردی. مفهومی که مد نظرت بود برایم کاملاً قابل لمس شد! حالا به نظرت کلاً چیزی به عنواند"جان کلام" یا "معنای متعالی" بالذات وجود دارد؟
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
فک کن یه درصد همچین آدمی پیدا بشه!
فکر کن!
آره به خدا!!!!!!!!
باید یک همچین دوستی باشد :)
این دوست شاید همان آینه ای باشد که از آن می گریزیم.
آینه ،سبک نمی کند بردیا! گفتن به آینه سنگین ترت می کند! امتحان کرده ای بی پروا دغدغه ای پیچیده را با دوستی بگویی؟ سبکی را احساس کرده ای؟ از باز شدن گره و پیچیدگی حرف نمی زنم ها؛ دارم از سبک شدن و دوری از آشفتگی و پریشانی می گویم ...
منظورم نه آینه بلکه همان جام جم حافظ بود
راستی چقدر این حافظ بزرگ است!
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
وآن چه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کُوْن و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
می فهمم بردیا جان.
حافظ هم بزرگ است... خیلی بزرگ و البته کامل گرا!
بردیا من مدتیست از آرامش و زیبایی دنیای کلاسیک جدا افتاده ام! -منهای موسیقی- خسته ام انگار...
فکر نمی کنی مثلاً همین بیت که خواندی، دارد از یک بی نیازیِ کاذب حرف می زند؟
نه به گمان من حافظ به جان کلام دست یافته است از این رو است که به بی نیازی رسیده است. برای دوست داشتن ها باید بیشتر به خودمان بنگریم تا اطرافمان. حافظ این بی نیازی را در کلام خود یافته است. در کلامی که به اوج شکوفایی و زیبایی رسیده است. منظور من همین بود که اگر ما به معنایی متعالی در خود دست یابیم، از نیازمان به اطرافیانمان کاسته خواهد شد و به آن دوستانی که می خواهیم هم دست پیدا می کنیم.
چه خوب دسته بندی کردی. مفهومی که مد نظرت بود برایم کاملاً قابل لمس شد!
حالا به نظرت کلاً چیزی به عنواند"جان کلام" یا "معنای متعالی" بالذات وجود دارد؟