اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

از قدیم...




از اینکه برنامه ها منظم و مرتب کنارِ‌ هم جا نخورند،


غصه می خورم!











من زخم های بی نظیری بر تن دارم،


اما تو مهربانترینشان بودی ...






رویا شاه حسین زاده




هرزه علف هایند!



پر از نگرانی های ریز و درشتم این روزها ...


هی از مقیاس جابه جا کردن چمدان و آشپزخانه می پرم به تصمیم گیری برای مهاجرت!


نگفته بودی این "نگفتنی ها" چون آن هرزه علف ها*بلدند این همه جا اشغال کنند!


 





* خواب چون درفکند از پایم

خسته می خوابم از آغاز غروب

لیک آن هرزه علف ها که به دست

ریشه کن می کنم از مزرعه روز

می کَنَمشان شب در خواب

هنوز ...


"الف-بامداد"




تو!





یک چیزی از تن من کم می شود هر بامداد؛


شاید بازوان توست یله بر شانه هایم


یا سر انگشتانت نرم بر گیسوانم


یا همان گونه هایت گرم فشرده بر گونه هایم...






و این همه ی توست باز 


که باز می گردد هر شامگاه به تمامِ‌ من!