داشتم فکر می کردم باید اینجا بنویسم که از پاییز یک هزار و سیصد و نود و دو،
- هر چند هنوز تمام نشده-
راضیم!
این اولین پاییز زندگیم بود که احساس کردم به حد کافی عاشقم...
***
باد می وزد
باد می وزد در زندگی...
ولش کنی می خواهد شاخه شاخه ی روزهایت را بخشکاند!
تو یک لحظه به حال خودش بگذارش ببین
چگونه کویر می سازد از تو!
***
عاشقانگی
بیش از پاییز و باران و کوچه،
تلاش می خواهد و
استقامت!
سلام سپیده جان دوست داشتنی. ممنونم به یادم بودی و به یادم هستی. خیلی خیلی ممنونم.
و خیلی خیلی خوشحالم که پاییز خوبی داشته ای. کاش همیشه خوب باشی.
بیا تو هم پاییز خوبی داشته باش... هنوز آذرش مانده!
چهار فصل زندگیات عاشقانه و رنگیرنگی سپیده جان :-*
چشم!
سلام. سپیده عزیز من اتاق آبی شما را واقعا دوست دارم!بخصوص وقتی می بینم که امسال پائیز عاشقانه ای داشتی/ به احسان آقا هم سلام برسانید
سلام. خوشحال و ممنونم آقای آذری عزیز... شما هم سلام گرم مرا به بانو برسانید...
پیرو بحث قبلی، این نوشته شما به گمان من به "جان کلام" که در این مورد خاص "جوهر شعر" است نزدیک شده است. شاید بتوانم پاسختان را در پست بعدی به صورت جامع تری بدهم. مدتی است که این آیه انجیل یوحنا "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود" با من است و ذهن مرا به خود مشغول کرده است. تلاش می کنم در پست بعدی وبلاگ "بامداد سخن" به آن بپردازم.
منتظرم.