اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

دوستی امروز بهتر است...




لبخند که شروع عشق است .. آفتاب که شروع حیات است ..


گاهی شما باید بروید ... همیشه او نمی آید .


گرم .. پر از شکلات ...


می اید و آفتاب می شود ..


خوشحالم از احساس همذات پنداری تون .. قدرت یافتنی نیست ، خلق کردنی ست ... باید خالق قدرت خود باشید .. باید پذیرش داشته باشید و ذره ای ایمان .. ایمانی که یقه ی سرنوشت را بگیرد ...باید آن چیز را که دوست دارید ، رویایتان هست را خود خلق کنید .. باید بدانید که خودتان هستید که آفریننده ی دنیایتان هستید ..


ایمان به آفتاب ، ایمان به درون است .. ایمان به تابلویی ست که دستانمان آن را کشیده است ... دستهای خودمان ..

شاید بدتر شود .. شاید کسی نباشد ...شاید تنهاتر شویم .. اما همین تغییر کیفیت تمام چیزهای بدش را می برد زیر سوال ...


مرد خود سایه شده است .. رفته است به گوشه ای و برای خود می نوازد ... کسی هم که نباشد تنش را به دریا می زند ...


ما دستمان را به جز زانوانمان به هیچ جا وصل نکردیم ..


آفتاب همان بهشتی ست که رویاهایمان وعده اش را داده اند ..

...


هیچ چیز ثابت نیست ... کلمه ها می دانند ..


گمانم به خیی چیزها این گونه نبود که شد .. اما خب ، دنیاست دیگر .. در و پیکر که ندارد .. گاهی یک چیزهایی دیر به ما نشان داده می شود .. که البته این خود یعنی توهین ..






خوشحالم!

خیلی زیاد!

این ها را بعد از مدتها دوستی نوشته که روزهای زیادیست زندگیش را رها کرده بود!

گاهی حتی می ترسیدم بِبُرّد تمام بند ها را!

اما حالا... ببینید چگونه به خودش ایمان آورده!

ببینید چگونه از دلِ آن همه رنج، خدایی بیرون کشیده!

این یکی تولدش را به جد تبریک باید گفت...



http://soolaan.blogfa.com/


نظرات 4 + ارسال نظر
الف.ر جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:03 ق.ظ

مىدانى چىست سپىده جان گاهى حتى نقش خوب بودن را بازى کردن هم سخت است .. موضوع اىن است که دلم مىخواهد آىنده را سىاه نبىنم و نگذارم سر نوشت مرا در ببلعد . اما حقىقتا نمىدانم چقدر پىروز خواهم شد ...
مرسى از بودنت . بودن اىن همه مهربانت سپىدکم

کاملاً قابل درک است دوست من.
کاملاً...
سخت است به ویژه برای تو که داری به نوعی دوره ی نقاهت طی می کنی...
اما ؛ راه، همین است!
جز این راهی وجود ندارد!
جز خودت قدرتی وجود ندارد!
چیزهایی که بیرون از ما رخ می دهد، یک سری "اتفاق" اند! که فقط هستند! بد... خوب... افتضاح...فوق العاده! فقط هستند... بی هیچ دلیلی!
و تو حالا ... داری خوب می شوی ... و همه چیز برایت خوب خواهد شد... حتی در لحظه هایی خیلی خوب...

بانو سرن جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:49 ب.ظ

خدا رو شکر

ممنونم بانو.

ناهید شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:46 ب.ظ http://avaze-betyar.blogfa.com

چه سطرهای به دل نشستنی. مخصوصن از طرف کسی که که یکبار از خستگی و غم نشسته و فکر می‌کردی بلند نشود. اما زیبایی‌ها را کشف کرده و ما را هم به تماشای خودش نشانده. چه خوب سپیده‌جان :-*

پایدار باشد این دوست

آمّین!

[ بدون نام ] دوشنبه 2 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:39 ب.ظ

چقدر خوب! این خوب شدن ها نصیب ما هم بشود! خودمان باید نصیب خودمان کنیم!؟ :-( چقدر بد! کاش همه چی خیلی اسانتر به دست می امد همانطور که برای دیگران به نظر میرسد!

تمامِ ماجرای این دوست همین است که : خودمانیم و خودمان!
...
برای دیگران هم آسان "به نظر می رسد" نسیمم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد