اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

خستگیِ شانه هایم از اینجاست!






برایم مبارزه کردن کارِ‌سختیست! اما خودم را بدان مجبور می کنم!


مثلِ‌ همین دیشب!


مجبور نبودم که قیمتِ‌ یکباره ی عینک را به مادر و پدری که ذره ذره زندگی کرده اند بگویم!


اما گفتم!


چرا؟


چون باید می جنگیدم؛

که ثابت کنم زندگی را آرزوها  شادی های کوچک،‌"زندگی" می کند!

پس بیشترین هزینه ها را باید برای آن ها پرداخت!


خیلی قویجنگیدم و به روی خودم نیاوردم که تحت تاثیر نگاه ها قرار گرفته ام!


فقط 


فقط


دیشب را تا صبح پریشان خوابیدم و ...


امروز هم ...








پ.ن:‌یکی بیاید به این بغض لعنتی بفهماند من داشتم می جنگیدم!!! جنگ!!!‌ می فهمی؟؟؟ شوخی که نیست!!! جنگ!!!





نظرات 6 + ارسال نظر
ناهید یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 03:48 ب.ظ http://avaze-betyar.bogfa.com

بیا صلح کن. جنگ همیشه می‌کشد
سلام:)

عنوان این نوشته را من نوشته ام!؟ چه جالب!

محسن یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:45 ق.ظ http://iranianstu.blogfa.com

عججججججججججججججب// قیمتش چند بوده؟

برای من زیاد!!!

نسیم چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 01:09 ب.ظ

تحت تاثیر این ها قرار گرفتم!
برایم مبارزه کردن کارِ‌سختیست! اما خودم را بدان مجبور می کنم!
ثابت کنم زندگی را آرزوها شادی های کوچک،‌"زندگی" می کند!
پس بیشترین هزینه ها را باید برای آن ها پرداخت!

تاثیرگذارند
اما خانمانسوز هم!!!

مجید مویدی جمعه 5 دی‌ماه سال 1393 ساعت 02:49 ب.ظ http://majidmoayyedi.persianblog.ir

ای بغض لعنتی
این یک جنگ است! جنگ، می فهمی؟
و من برای تو هیچ وقت ندارم
هیچ! میفهمی؟
حالاست که کمانِ کشیده ای،
بندِ نازکی را در من پاره کند!
.
.
"بد" بودنش رو قلم عفو بکشید. فکر میکنم مهم این است که خواستم بخاطر دوستی چیزی بگویم. به خاطر "جنگیدنش". این که ضعیف گفتم، چیز دیگریست

"بد" نبود!
اینجا رهاتر از این حرف هاییم که ملاک بنا کنیم و بر اساسش "خوب" و "بد" بسازیم...
بندِ بغض است یا بندِ تابِ جنگیدن؟

مجید مویدی شنبه 6 دی‌ماه سال 1393 ساعت 11:15 ب.ظ http://majidmoayyedi.persianblog.ir

بند بغض، بند تاب جنگیدن....
بند بغض و بند تاب جنگیدن، یک جورایی یکیست.
بغض که شروع بشود، جنگ دیگر آن جنگ نیست. تمام شده.

کشتی به گل نشسته . هان؟

مجید مویدی یکشنبه 7 دی‌ماه سال 1393 ساعت 01:37 ب.ظ http://majidmoayyedi.persianblog.ir

بعله دوست جان
بعله. مثل لحظه ای که سوت پایان بازی را بزنند

جنگجو خسته ست حالا ...
برود بی خیالی کند برای خودش ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد