پر از نگرانی های ریز و درشتم این روزها ...
هی از مقیاس جابه جا کردن چمدان و آشپزخانه می پرم به تصمیم گیری برای مهاجرت!
نگفته بودی این "نگفتنی ها" چون آن هرزه علف ها*بلدند این همه جا اشغال کنند!
* خواب چون درفکند از پایم
خسته می خوابم از آغاز غروب
لیک آن هرزه علف ها که به دست
ریشه کن می کنم از مزرعه روز
می کَنَمشان شب در خواب
هنوز ...
"الف-بامداد"
همین خوبه که با اینکه چشاتو روی من بستی
تو چندتا خاطره با من هنوزم مشترک هستی
واسه من کافیه اینکه تو از من خاطره داری
به یادشون که میفتی واسه من وقت می ذاری
همین خوبه که با اینکه سراغ از من نمی گیری
ولی تا حرف من می شه یه لحظه تو خودت می ری
کم تر و مفیدتر فک کن سپید!
خب :)