اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود
اتاق آبی

اتاق آبی

...آسمان تمام شد؛ اینجا، زمین آغاز می شود

هنر




استاد زبانمان می گفت: 

"Without Art , nothing happens in world!"

به این مظمون که هنر - باشد یا نباشد- اتفاقی در دنیا نمی افتد.

هر چند بحث هایی با این مسئله دارم اما در کل در دسته ی موافق های این جمله قرار گرفتم.

بعد سال ها مبارزه بر سر انتخاب رشته ای هنری ،‌امروزها به این نتیجه رسیده ام که

 اول "علم"، 

 بعد هر چیز دیگر که می تواند هنر هم باشد حالا ... 

اعتراف می کنم که خیلی بی رحمانه حد و مرز هنر را در زندگیم مشخص کرده ام رفته پی کارش.


با این همه،

 معجزه ای دارد هنر هنوز در من؛ 

این خاصیت را دارد که من را بهتر کند!

نه حالم را! 

خودم را!

مثلاً "مسیر"‌قمیشی را گوش کنید.

شما را آدم بهتری نمی کند؟





نظرات 5 + ارسال نظر
طاها یکشنبه 29 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 05:15 ب.ظ http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

این که علم خوب به یک عمل داشته باشیم قطعا خیلی خوبه، اما مهارت عملی اون علم هم مهمه؛حالا اون عمل میتونه هنری باشه یا نه، اما به شدت موافقم بدون هنر جنبه های عظیمی از زندگی معنا نخواهد داشت.

تو شعر این آهنگ به خوبی به جبر و اختیار آدمی اشاره شده.

+ اسم وبلاگتون بی نهایت دوست داشتنیه

جالبه، :)‌ اون جمله انگلیسی چقد ردو پهلوه! منظور من البته این بود که با حذف هنر ، هیچ اتفاق خاصی در جهان نمی افته! این جمله ی خود من نیست البته اما به نظرم اشاره به بی اهمیت بودن هنر در مقطع بر طرف کردن نیازهای اولیه حیاتی انسان می کنه. نیازهایی که هنوز در بیش از نیمی از جهان در رفعش مونده ن!
+ بله ... اتاق آبی سهراب؛ خود به تنهایی جهانیست ...

سرن دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1394 ساعت 04:08 ق.ظ http://serendarsokoot.blogsky.com/

شما کلماتت هم در قالب هنرمندانه میشینه تو قاب صفحه ات

شما به من بسیاار لطف داری مامان سرن بانو. :)

شادی شنبه 5 دی‌ماه سال 1394 ساعت 08:56 ق.ظ http://neveshte-jat.blog.ir/

بهتر شدن حالمان را دست کم نگیریم.

بله .
نباید بگیریم.
کم نیست.
اما حالِ خوبی را بنیان علمی داشته باشد بیشتر می پسندم این روزها ...

شادی شنبه 5 دی‌ماه سال 1394 ساعت 09:16 ق.ظ http://neveshte-jat.blog.ir/

یک روزی که نویسنده‌ی معروفی شدم، از من درخواست مصاحبه‌های زیادی می‌کنند که همه‌شان رد می‌شوند. اما بالاخره یک خبرنگار سرتق پیدا می‌شود که بخواهد از زیر زبان من حرف بکشد. یکی از سوال‌هایش این خواهد بود: «چه طور می‌نویسید؟» یا «چه می‌شود که می‌نویسید.» و من در سکوتی فرو می‌روم که همه‌ی نویسنده‌ها در آن فرو می‌روند تا نویسنده‌تر به نظر برسند. بعد هم راز موفقیتم را فاش می‌کنم. آلبومی که بدون گوش دادن به آن نمی‌توانم بنویسم. خواننده! ای خواننده‌ی هویج بنفش. باور می‌کنی که یک آلبوم موسیقی نیروی نوشتن من را جادو می‌کند؟ باور نمی‌کنید که نکنید. این آهنگساز الاغ چه کرده با نت‌هایش که حس‌ها و ایده‌های پنهان و خوابیده را در من بیدار می‌کند.

هنر... هنر... هنر... اگر هنر من را انتخاب نمی‌کرد برای غوطه‌ور شدن در دنیای بی‌انتهایش، بدون شک زمان زیادی نمی‌توانستم بین اعداد و ارقام و گم‌گشتگی روحم دوام بیاورم. زودتر از این‌ها خودم را و زندگی‌ام را باخته بودم. اما هنر... هنر منجی من است. عشق من است. روح من است. و این روزها، تمام زندگی من... همه‌ی لذت زندگی‌ام.
http://havijebanafsh.blogfa.com/

چه ابراز احساسات زیبایی ...
چه کار قشنگی کردی که گشتی و برایم پیدایش کردی...
من هم از کودکی غوطه ور در ادبیات و نقاشی بودم!
الآن هم هستم! فقط نگاهم به زیبایی های علوم طبیعی خیلی دقیق تر شده!
نگرران نباش شادی جانم؛ تصویرگر می مانم!

روزهای خوب دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1394 ساعت 03:18 ب.ظ

سلام جالب بود

با خوندن خط اول باعث شدی برم کلا یه پست بزارم تو وبلاگ :))

هنر خیلی چیز خوبیه
کلا ارامش درون هر آدمی نیازمند و تشنه ی هنره

چه جالب.
من منظورم را خیلی بد نوشتم گوییا. همه برداشت شما را می کنند. اما منظور من کاملاً عکس این برداشت است!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد