انگار کن ابی
با آن ریش
و تنومندیش
توی آن اتاق آن طرفی
- اتاق رییس شرکت-
ایستاده
و رو به محسنی با صدای بلند می خواند :
" صدام کردی صدام کردی نگو نه..."
انگار کن این یک سی دی گرد کوچک نیست!
انگار کن اینچنین جادو ، دنیای مدرن را هم رنگی می کند!
یک لحظه ببندد چشمانش را
ببیند "خیال"
چگونه واقعیت را از اصالت می اندازد!
پ.ن: راستی؛ خانه که برمی گردی، چوب لباسی را خوب بگرد، لباسی را که می خواهم فردا بپوشم انتخاب کن و پیراهنت را روی آن بیانداز. تو که نمی دانی عطرت چه می کند با تمامِ فردا و این عالم خیال...
آخ قلبم
من شهید ِ پن در این پستم. تو یکی را کشتی اینجا سپیده جان :-*
ای ناهیدِ بازیگوش!
بگذار حدس بزنم که چه اندازه بیتاب شده ای صفایت به خانه - ی همیشه با صفایت - برگردد! هان؟ ؛)))
ببین خیال چگونه واقعیت را از اصالت می اندازد! خیلی خوب...
:)
اصن یه وضی سپیده جان :-*
:))
فقد ایستاده نمیر...........
بقیه ایستاده ها خوبند............
http://casablanka1.blogfa.com/
ادرس جدیدمه////مخلصیم////فعلن***
خواب هایم بوی تن تو را می دهد..
نکند آن دور تر ها..
نیمه شب,
در آغوشم میگیری..
نکند راستی... :)
چنین دوست داشتنی ستودنی ست
عطر آدم
بوی سیب
:)
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
زمین کوچک است
دنیای مجازی کوچکتر از آن!
سلام و این یعنی چه؟