یکباره حالم خوب شد.
بی دلیل خاص.
از صبح نسیم تبریک گفت و زندایی و ناهید و امیرفرهنگ.
سرِ نسیم گریه کردم
سر زندایی دوباره بغض
سر ناهید آه کشیدم
اما بعد امیر فرهنگ...
بهتر شدم یکباره!
بی دلیل.
دوباره امیدی از جایی برگشت شاید...
خیلی بد است آدم روز سالگرد ازدواجش به شدت احساس ناامیدی کند!
خدا نصیب گرگ بیابان نکند.
خوبم.
:)
این یکی واقعی بود.
کاش امیر فرهنگ بودن را بلد بودم که لااقل آه نباشم از بخت ِ بد
به ناهید بودنت ربطی نداشت گلم.
همه چیز به "من" ربط دارد!
این "من"ِ عجیب در هم پیچیده!
دوست دارم از سر تا ته این نوشته را بخوانی. دوست دارم باعث لبخندی باشم روی لبهای خوشتراش تو :-*
http://www.azariha.org/?lang=fa&muid=53&item=796
سپاس
چون همیشه....
ناهیدم
ناهید خوبم...
تو بِ ... مان!
سالگرد ازدواجت مبارک سپیده ی سپید...
سپاس گزارم...
خیلی خوبه وقتی امید دوباره برمیگرده...
ایشالا همیشه کنارتون بمونه
بعله
ممنونم.:)
امیدوارم همیشه خوش باشید... سالگرد با هم بودنتان گلباران...
ممنونم عزیزم
خو بی رفیق جا نم؟
خووب
:)
خیلی خوب... :)
سلام سپیدهجان! خوب بعدش را هم بنویس عزیز دلم. منتظرم :-*
چشم ناهیدم.چشم.
:)
این متنو از کجار رفتی پیدا کردی آخه!