بچه ها یک جورِ عجیبی سرشار از زندگیند!
یک جوری که آدم می ترسد ازشان.
گمانم همین است که "شجاعترهایمان" بچه دار می شوند.
***
همینجور بی دلیل وقتی توی تاکسی نشسته بودم یاد حرف های دایی افتادم.
یک حال عجیب خنده داری شدم که پر بود از تصور گفتن حرف های نگفته و بعدش پیش بینی جواب ها و آخرش ابراز سپاسگزاری از خودم که نگفتم آن ها را!
تصمیم به نامه گرفته شد.
***
از آن خاکستری های بهاریست ...
و من روزِ بالا و پایین شدنم.
هر از چند گاهی سکوت مُسکن خوبیست!
قبل از اینکه سرشار از زندگی باشند زندگی کردن را بلدند سپیده جان.
عجیبند ناهید. عجیب و باور نکردنی ...
دیروز جایی می خواندم که علت شادی و سرزندگی بچه ها این است که تصوری از آینده ندارند و به معنای واقعی در «حال» زندگی می کنند.
بله شادی، زیستن در "حال" بسیار زیباست ... و سخت... مثل ماهی لیز می خورند از دستم لحظه ها!
به نظرم اونایی که کمتر ذهنشون رو درگیر آینده می کنن، راحت تر می تونن بچه دار شن.
به نظرم اونایی که کمتر ذهنشون رو درگیر آینده می کنن،چه کاری رو راحت تر انچام نمی دن شادی؟